۱۳۹۲ دی ۵, پنجشنبه

باز هم نفی بت


سالها پیش در نفی بت نوشتم*.
این که در جامعه ای آدمهایی همزمان آدمهایی سردار, خلبان,  دکتر, استاد, و بعدش هم با کلی مقام هستند, و یکی دو تا هم نیستند که تنها مشابهش را در کشور دیکتاتوری روسیه و شخصی مثل پوتین می توان یافت, که حد اقل در روسیه تنها یکی دارد ولی این طور در ایران فراوان هستند. اما کاشکی مشکل در این آدمها خلاصه میشد و سیستم حکومتی.
مشکل بسیار ریشه دارتر است در ایرانی که مرید و مرادی و بت بودن مراد ریشه دارد. مقدس کردنها بوده و هست که آدمها را در همان هاله ای فرو میبرد که فرد فکر می کند او درست است و دیگران نادرست. و جای هر مشروط کردنی و نسبی دیدنی نمی ماند. که نتیجه اش این است که آدمها یا حق اند یا ناحق!  و دیدگاهمان هم می شود عشق یا نفرت.
در ایرانی که خیلی از آنهایی که مثلا به رهبر فعلی انتقاد دارند, رهبر قبلی بتشان است و چشم به اشکالهای او بسته اند, یا آنهایی که شهیدسازی از کسانی که مثل آنها فکر میکردند هیچ گاه اجازه نداد که آن تفکرات شهیدساز و دیدگاههای آن شهیدانشان را از ریشه ببینند و زیر سوال برند.
همین می شود که کسی که وجودش هم و شناخته شدنش هم با رای آدمها شکل می گیرد را بتی میکنند که باز یا با ماست یا بر ماست. اگر با او هستیم هر عملش را هر چند موافق نباشیم توجیه میکنیم, و اگر حتی انتقادی از او بیابیم با توجیه از آن میگذریم و مثلا می گوییم لابد او میداند آنچه ما نمیدانیم.
این میشود که ایران حتی اگر دموکراسی اسمی بود که نیست, هیچ گاه در دل ما واقعا دموکراسی نمی شد, که در دموکراسی ها آدمها به دلیلها و به خاطر وعده های انتخاباتی آن فرد که به او رای میدهند از فردای انتخاب شدن آن آدم پیگیر آن شعارها می شوند که چه شد؟ و هیچ توجیهی را برنمیتابند, و مهمترین منتقدان نه فقط دیدگاه رقبا که آنهایی هستند که به آن فرد رای داده اند.
راستش دلیل این نوشتنم هم آدمهایی هستند که با گذشته هایی و بتهایی سیاسی یا شهیدسازیها منجمد شده اند و هم آنهایی که دوستیها را بستر بت سازی می کنند. یعنی  آنها که دوستی ها  و تاثیر گذاری های دوستیها را به سوی بت کردن دیگری یا خود می برند.
نگاهی به خودمان بکنیم, آدمها را بت بی خودی نکنیم, بت پرست نباشیم, و بت نشویم.

هر چند امیدوارم که بر خلاف نسل پیشین, بسیاری از نسل جدید ایران, از این مشکل جدی نسلهای ما و پیش از ما عبور کرده اند.

*این نوشته هارا ٦ سال پیش نوشته بودم:
http://hope1sky.blogspot.com/2011/05/1.html
http://hope1sky.blogspot.com/2011/05/2.html
و این را چند ماه پیش از انتخابات ١٣٨٨ نوشته بودم:
http://hope1sky.blogspot.com/2011/07/blog-post_8508.html


۱۳۹۲ آذر ۲۹, جمعه

یلدا مبارک


فلسفه ها و ادیان باستانی تقریبا بدون استثنا ریشه سمبولیک در امید دارند. تولد مسیح و تولد الهه میترا و خدای زایش در میانه زمستان به زمانی نسبت داده می شود که بیشترین تاریکی است, و از آن زمان و روز و روشنایی رشد میکند. یلدا ریشه در این دارد.
گفته می شود که پیش از تولد مسیح ناجی بشریت شناخته می شده و تولد آن ناجی را در میانه زمستان نسبت داده اند. در واقع جنبه سنبولیک بر واقعیت ارجح شده. , و در ضمن آنها در محاسبه زمان هم دچار اشتباه شدند. اگر چه بسیاری مسیحیان معتقدند اصلا مسیح در آن زمان متولد نشده.
مشابهش را در نوروز میبینیم که مبنای آن زمان اعتدال است. زمانی که روز و شب یکسان است و از آن زمان به بعد روشنایی و گرما بیشتر می شود و  بهار و زایش می آید.
زمان و سال همواره در انسان باستان برای برنامه ریزی کشت و کار و سفر و کوچ و ... انسان اهمیت داشته اگرچه در بعضی تمدنها مثل منطقه امپراطوری ایران از حد اقل سه هزار سال پیش محاسبات دقیقی برای محاسبه آن داشته اند. اقوام ابتدایی و عقب افتاده تر که از یافتن  راه مناسب محاسبه تغییر سالانه ناتوان بودند به تغییرات ١٢ باره ماه که هر سال تفاوت می کرد رضایت دادند که آنها را تنها در پیش بینی نسبی کوتاه مدت قادر می کرد.