۱۳۸۹ آبان ۲۱, جمعه

اسمم

بهنام، از اون اسمهاییه که در زبان انگلیسی‌ و بعضی‌ زبانهای دیگه خیلی‌ بد تکلم میشه. آنچنان که وقتی‌ تکرارش  میکنند، از این که اسمت رو گفتی‌ پشیمان میشی‌! بعضیا میگن :"بی نم"، بعضی‌ خیلی‌ که زور بزنن میگن "بی نام"، یا "ب نام"، "بن هم" یا "بنم" و البته عربها هم  میگن "بح نم".  جوری میشه که آدم را از این که اسمش رو گفته پشیمان میکنند. تازه، این خوبه، همان بلایی که سر ماست که هر‌ چی‌ فکر می‌کنیم اسم اینها را به یاد نمی‌‌آوریم، شامل آنها میشه. این بود که در بعضی‌ جاها به غیر ایرانیها میگم اسمم "بن" است، و خلاص. حداقل با اشتباهی‌ که اسم آدم را همیشه " بن هم" مینویسند بیشتر میخوره. این "بن" خیلی‌ موفقیت آمیز بود، که در کلاسی اگر می‌رفتم، تا میگفتم اسمم "بن" است، همه اسم هر‌ کسی‌ که یادشان میرفت، اسم "بن" را به یاد داشتند! خلاصه حال میداد.
اولی که این کشف نصیبم شد، با خوشحالی‌ به دوست کره ایم هم، اسم جدیدم را یاد دادم. اما ... یک بار داشتم در حال و هوای خودم راه می‌رفتم، که متوجه این که هی‌ صدایی بلندتر و نزدیکتر میشود، نشدم. خلاصه دیدم که کسی‌ محکم به پشتم زد، و اون جا بود که متوجه شدم که چی‌ شده. دوست کره‌ای صد بار صدایم کرده بود، و هر بار بلندتر، و آخرش خودش را به من رسانده بود که "بن، بن؟؟؟"، چی‌ شده؟ چرا اصلا جواب نمیدی؟!"
اما این ماجرای اسم مدتی بود به خیر بود، تا این اواخر که همسایه پیر امریکاییم سوالی‌ از من پرسید. واقعیتش اینه که تازه به همسایگیش در آمده ام. و خیالم راحت بود که " بن" که بگم این یکی‌ حسابی‌ حله! چون بنده خدا تقریبا نمیبینه، و باید همیشه بروم نزدیکش و بگویم که "بن" هستم. خلاصه خوش بودم که یکی‌ هست که مستقل از نژادم من را "بن" می‌نامد که اسم نزدیکش است. هفته پیش که دیدمش گفت "بن" یه سوال ازت دارم. گفتم بپرس. گفت
ببینم این "بن" که اسم تو است، همان اسم "بن لادن" است؟!


دوستان دلم نیومد بقیه نبینند. این سوال و جواب در مورد این نوشته رو در فیس بوک می‌گذارم در وبلاگم! با اجازه دوستهای فیس‌بوک.
Zaynab Nouhi
بهنام جان ولی واقعا حقته! یک دوستی داشتیم اسمش سودابه بود و برای اینا تلفظش خیلی سخت بود هی بهش میگفتن میشه بهت بگیم سو! تعریف میکرد که به دوستان و همکلاسیاش گفته نه نمیشه من کلی زحمت کشیدم زبون شما رو یاد گرفتم شمام یکم زحمت بکشین اسم منو یاد بگیرین! خداییش اما اسمت بهتر از فامیل کاظم که فقط "ا" رو میگن و بعدش دیگه مدتی سکوت!!!! حتی نمیتونن حدس بزنن که چیه!مارو که جایی صدا میزنن فوری میفهمیم! تا میگن خانم یا آقای "ا"...
Behnam Shadravan
  زینب جان "ا..."، به همه "ا..." ها سلام برسون!

Mahdi Moradi Jalal
این مشکل تقریبا عمومی است.
استاد راهنمای من در دانشگاه تورنتو همیشه دانشجوی ایرانی میگیره. اما همیشه با اسم دانشجویان ایرانیش مشکل داره. جالب اینه که همه دانشجویان ایرانیش اسمشون یه جورایی مشکله: اولین دانشجوی ایرانیش اسمش "بهمن" بود. ...دومی هم "احمد" من هم که "مهدی" هستم. بعد از اون دوباره دانشجو به اسم احمد گرفت. خلاصه تو جلسات مشترک اسم همه ما را غلط می گفت !!!!
 Behnam Shadravan ممنون مهدی جان، راستی‌ مثل این که ما اصالتا همشهری هستیم! 
Mahdi Moradi Jalal همشهری قدیمی تورنتو اومدی یه سر به ما هم بزن 
.Behnam Shadravan مخلص آقا!

Morteza Karimiyan
  منم یه جورایی این مشکل رو دارم مرتضی رو هم خیلی بد تلفظ می کنند تازه دوستان صمیمیت هم موری یا مورتوض صدات می کنند .
Mani Asgari بهنام جان ، موضوع اینکه اسم باید با چهره تناسب داشته باشه تا این سوء تفاهم برای همسایه به وجود نیاید !!خیلی مخلصیم .ا
Sina Hooshdar
I will call you ben
Sina Hooshdar az esmaye hendi to farsi behtare ma ye client e hendi dashtim esmesh Mr. koundarghi boud hala khod bebin age biad iran bege man meter koundarghi hastam chi mishe ehtemalan hich edarehe dolati salahiyat e voroud behesh nemidan  
Mehdi Zare مواظب باش بهنام جام. یک سری آدم هستن که اول اسمش "بن" داره، یه وقت تورو با اون اشتباه نگیرند! والله به خدا
Behnam Shadravan
خوب شد مرتضی خیالم راحت شد یکی‌ دو تا نیستیم!
مانی‌ جان میفهممت. از بس شنیدی بهت میگن "درهم!" و تو هی‌ تلاش میکنی‌ بگی‌ اسم واقعی ت مانی‌ است!
سینا جان میتماسیم زود. اما اله وکیلی تو چه‌جوری تو پیغمبر ها این حضرت گلاب به روت ***درقی را پید...ا کردی کلاینتت بشه!!

و بالأخره مهدی جان، ببین این درد ما یکی‌ دو تا نیست! تازه خود تو هم انگلیسیت میشه میدی!   
Sina Hooshdar
  Benam jon in taze khoubash boud ke mishod inja in public dar hozour e doustam matrah kard, baghia ro zang zadim behet migam

 Mehdi Zare
تلفظ نام من تو فرانسه میشد: مدی ، با کسره زیر دال، حداقل من با نام بودم، تو که "بی نام"" شدی!!!

Behnam Shadravan خوبیش اینه که منو آسان گاهی‌ صدایم نمیکنند مهدی!!;)
 Behnam Shadravan دوستان دلم نیومد بقیه نبینند. این سوال و جواب در مورد این نوشته رو در فیس بوک می‌گذارم در وبلاگم! با اجازه دوستهای فیس‌بوک.

۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

پرنده های غریب-1

در چند سال اخیر تا حالا سه دوست عزیزم در زمانی که در ایران بوده اند در مورد مهاجرت مطلب نوشته اند.  نوشته هر کدام جنبه‌هایی‌ از مهاجرت پرداخته بودند و هر کدام هم به نوعی آن را نادرست می‌دانستند. همه مطالبی جالب و قابل تامل داشت.
آخرین موردش نوشته :"ما اینجا می مانیم، برای توسعه علمی ایران" دوست عزیزم مهدی زارع است که طولانی‌ است و در روزنامه شرق چاپ شده، و بحثهای زیادی هم رویش شده. او هم مثل سایر دوستان به قابلیتهای ایران اشاره کرده و چون استاد دانشگاههای تهران است، به طور تخصصی و مرتبط با قابلیتهای دانشگاهی و علمی‌ ایرانیان به مطلب پرداخته است. در کل نوشته طولانی این دوست عزیزم تنها یک جا به  دلایل واقعی‌ با دو کلمه "اجتماعی و سیاسی" روبرو شدم که با توجه به شرایط  ایران انتظار بیشتری هم نمی‌شد داشت. با بسیاری از بخشهای نوشته موافقم، که آنها دلایلی است که همچون او، ویا خیلی‌ اساتید و دوستان را در ایران نگاه می دارد. اما صرف نظر از خود نوشته که بسیاری آمارها و مقایسه‌های ارزشمند دارد،  پیام اصلی‌ و نحوه ارائه مطلب به نظرم تا حدی  کم ربط به شرایط موجود و حتی به زبان آنهایی آمد که مهاجرت میکنند.
چند سال پیش دوستان دیگرم هم الک نوشته اش به خلا آنهایی که میروند اشاره داشت، و نیز کاوه ثروتی به مثالهایی از آنهایی که از مهاجرت متاسفند، اما کاری کرده اند و در آن مانده اند. که البته، این هر دو هر چند آنها هم از دل‌ بر آمده بودند هم به دیدم  هر‌ دو روشی بود که خیلی‌  در ایران با آن آشنا بودیم.
بسیاری از آنهایی که مهاجرت میکنند یا پناهنده میشوند هم دارای توهماتی هستند، و فکر میکنند چون آنها به این نتیجه رسیده اند که کشور را ترک کنند، بقیه یا نمیتوانند، ویا نمیفهمند.
احساسم این است که عدم درک متقابلی در بسیاری موارد در جامعه ما به وجود آمده، که از این ناشی‌ شده که آدمهایی میخواهند به روش خودشان همه را قضاوت کنند و پس از درک دیگران می مانند.
به نظرم بر خلاف آن دوستان، مهاجرت کردن ویا ماندن هیچ کدامشان را امر ارزشی و یا درست نمیشود دانست، و آن را تنها شاید بتوان یک انتخاب فردی دانست، که ممکن هست زمانی‌ دیگر به سمت دیگر جهت یابد.
خلاصه آن که نسخه‌ای را برتر نمیدانم، و کاملا آن را مرتبط  با انتخاب و شرایط فرد میدانم که خیلی‌ وقتها هم آدمها بعدش احساس میکنند در گذشته اشتباه کرده اند.
در نوشته‌های بعدی به نمونه هایی یا مثالهایی از دلایل مهاجرت میپردازم.
و در انتها پرنده مهاجر سیاوش قمیشی
اگر علاقه مند به نوشته روزنامه شرق مهدی هستید، به من بگویید به شما لینک کنم، که مهدی در فیس‌بوک لطف کرده مطلب را برایم گذاشته.