۱۳۹۱ مهر ۲۴, دوشنبه

سیلی دیگر

 .سال های سال در ایران دغدغه فکرمان بلایای طبیعی بود.
 زلزله  بیشتر سرمان را مشغول میکرد.  زلزله خیزی ویژه ایران که حتی در جاهایی مثل بم که هیچ کس انتظارش را نداشت و نقشه های زلزله خیزی آن زمان منطقه بم را با زلزله خیزی پایین نشان       میداد،  مشخص  میکرد که ایران، تقریبا همه جایش لرزه خیزی میتواند خطر آفرین باشد..  هم درس خواندن بعدی ام، و هم از دست دادن عزیزانی در یک برنامه راهپیمایی  شمال ایران، و هم مواجه   شدن با اثر واقعی   سیلاب در آن واقعه، و نیز دیدن اثری که آب میتواند بر سدها بوجود بیاورد، موجب شد نگاهم به سیلاب  معطوف شود. سیلابها معمولا تعداد تلفات اولیه شان به مراتب از بلایایی مثل زلزله کمتر است، اما در بلند مدت اثرشان بسیار عمیق میماند. بیماریها، فرسایش عمیق که موجب خشکسالیها و از بین رفتن پوشش گیاهی میشود، نمونه هایی از آثار بلندمدت سیل است. 
 از بین رفتن جنگلها با صنایع بی حساب و کتاب چوب بری، بیتوجهی به کشت گیاه و پروژه های جلوگیری از فرسایش زمین -آبخیزداری-  و نیز پروژه های ناکامل جمع آوری آبهای سطحی همواره  موجب شده سیلابهای مخرب و فاجعه بار در ایران تشکیل شوند.  
یادم می آید در اتاوا در یک روز بارانی  معادل یک سال باران رشت آمده بود، و هیچ مشکل جدی در شهر بوجود نیامد.  و از خودم میپرسیدم چگونه است که در ایران همواره سیل حتی در شمال ایران که همواره بارانخیز است   ، مشکل آفرین و فاجعه بار است. شاید دلیلش آن است که مسوولان بیش از آن که فکرشان مشغول مردم خودشان باشد، مشغول مدیریت جهانی اند. در واقع مشکلات بلایا ی طبیعی در ایران اکثرا ناشی از عدم مدیریت است .       

 

۱۳۹۱ مهر ۲۰, پنجشنبه

اعدام-انتقام-زندان


با اعدام مخالفم، نه تنها به خاطر آن که در بسیاری موارد معلوم میشود اصلا محکوم بی گناه بوده، بلکه به دلایل دیگر هم.. خیلیها فکر می کنند، اعدام بازدارنده است. در کشور امریکا درایالتهایی که اعدام وجود دارد، میزان جرم و جنایات بیشتر است. ایران که پس از افغانستان بیشترین درصد معتاد و قاچاقچی را دارد اتفاقا بیشترین اعدام را به خاطر همین جرائم هم دارد. 
اعدام خشونت است. خشونت دولتی. پاسخ دادن خشونت با خشونت. مثل شکنجه میماند. مثل آزار زندانی است. مثل شلاق و ... اینها همه به نظرم متعلق به گذشته اند. در حال اما کار دولتها باید دور نگاه داشتن آدمهای مضر به جامعه از جامعه باشد. واحیانا کمک به بازگشت ایشان به جامعه در بلند مدت. یک موضوع دیگر که غرب و شرق جدی نمیگرد، شلیک کردن به مظنون است. یادم هست که سال ۲۰۰۳ در انگلیس بودم که یک فرد آمریکای لاتین تبار را در انگلیس در مترو کشتند، به این بهانه که شباهت به یکی از تروریستهای مسلمان تحت تعقیب داشته و اتفاقا در آپارتمانی زندگی میکرده که در واحد دیگری مظنونان القاعده در آن بودند. خلاصه فکر کرده بودند که میخواهد عملیات انتحاری کند، و کشتندش. آن زمان به هر سازمان بین المللی و انگلیسی که میدانستم ایمیل زدم و انتقاد کردم، و جایگزینش پیشنهاد دادم در مواردی که مظنون میتواند خطرساز شود، به او بیهوش کننده ای که سریع عمل کند شلیک شود، تا امکان محاکمه و اثبات جرم، یا بیگناهی برایش باشد. 
بدتر از همه اینها آن است که قدرت اعدام شدن یا نشدن را در قرن بیست و یکم، به دست خانواده ای بسپریم که صدمه دیده، و انتقام را در جامعه تزریق کنیم. این هر دو تصمیم خانواده، که انتقام، یا بخشش، اثر وحشتناکی بر ایشان میگذرد. کاری که باید فشارش از افراد خارج شده و قانون به آن بپردازد، که این همه ناشی از هزاران سال پیشرفت حقوق در جهان بوده را به یک خانواده آسیب دیده سپردن غیر قابل باور است که هنوز در جاهایی از جهان انجام میشود، آنهم انتقامی در حد مرگ. 
بماند که اصلا این نوشته با اعدام مخالف است. 
البته تاسف بار ترین برای جامعه آن است که زندانش از هنرمندان، استادان، دانشجویان، دگراندیشان، روزنامه نگاران، روشنفکران پر باشد.  
و بد نیست به نوشته شش سال پیشم با عنوان انتقام که پس از اعدام صدام نوشته شد هم نگاهی بکنیم. 

دانشجوی دختری داشتم که در زندان اله گینی  پیتزبرگ کار میکرد. اما سازمانی که او در آن کار میکرد، از زندان مستقل بود. کارشان مشاوره دادن به زندانیان، کمک به بهبود سطح روانی ایشان، کمک برای بهبود دفاع وکلا از ایشان، کمک به یاد گرفتن کار زندانیان و کاریابی ایشان بود. در واقع ایشان در سمت زندانیان می ایستند، و کمک ایشان در هر موردی هستند، و زندانیان به آنها اعتماد کامل دارند. اتفاقا وقتی از کارش حرف زد، معلوم شد که یکی از دانشجویان دیگر کلاس قبلا زندانی بوده. آنها که این را دانستند، همدیگر را به شادی در آغوش کشیدند. در مورد زندان با هم حرف زدند. آن زندانی سابق اکنون به کار و درس می پردازد، و بسیار آدم دوست داشتنی بود برای همه. او می گفت که کارهایی در زندگی انجام داده که از آنها پشیمان است، اما اکنون برای خوب زندگی کردن تلاش میکند.