۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

پرنده های غریب-1

در چند سال اخیر تا حالا سه دوست عزیزم در زمانی که در ایران بوده اند در مورد مهاجرت مطلب نوشته اند.  نوشته هر کدام جنبه‌هایی‌ از مهاجرت پرداخته بودند و هر کدام هم به نوعی آن را نادرست می‌دانستند. همه مطالبی جالب و قابل تامل داشت.
آخرین موردش نوشته :"ما اینجا می مانیم، برای توسعه علمی ایران" دوست عزیزم مهدی زارع است که طولانی‌ است و در روزنامه شرق چاپ شده، و بحثهای زیادی هم رویش شده. او هم مثل سایر دوستان به قابلیتهای ایران اشاره کرده و چون استاد دانشگاههای تهران است، به طور تخصصی و مرتبط با قابلیتهای دانشگاهی و علمی‌ ایرانیان به مطلب پرداخته است. در کل نوشته طولانی این دوست عزیزم تنها یک جا به  دلایل واقعی‌ با دو کلمه "اجتماعی و سیاسی" روبرو شدم که با توجه به شرایط  ایران انتظار بیشتری هم نمی‌شد داشت. با بسیاری از بخشهای نوشته موافقم، که آنها دلایلی است که همچون او، ویا خیلی‌ اساتید و دوستان را در ایران نگاه می دارد. اما صرف نظر از خود نوشته که بسیاری آمارها و مقایسه‌های ارزشمند دارد،  پیام اصلی‌ و نحوه ارائه مطلب به نظرم تا حدی  کم ربط به شرایط موجود و حتی به زبان آنهایی آمد که مهاجرت میکنند.
چند سال پیش دوستان دیگرم هم الک نوشته اش به خلا آنهایی که میروند اشاره داشت، و نیز کاوه ثروتی به مثالهایی از آنهایی که از مهاجرت متاسفند، اما کاری کرده اند و در آن مانده اند. که البته، این هر دو هر چند آنها هم از دل‌ بر آمده بودند هم به دیدم  هر‌ دو روشی بود که خیلی‌  در ایران با آن آشنا بودیم.
بسیاری از آنهایی که مهاجرت میکنند یا پناهنده میشوند هم دارای توهماتی هستند، و فکر میکنند چون آنها به این نتیجه رسیده اند که کشور را ترک کنند، بقیه یا نمیتوانند، ویا نمیفهمند.
احساسم این است که عدم درک متقابلی در بسیاری موارد در جامعه ما به وجود آمده، که از این ناشی‌ شده که آدمهایی میخواهند به روش خودشان همه را قضاوت کنند و پس از درک دیگران می مانند.
به نظرم بر خلاف آن دوستان، مهاجرت کردن ویا ماندن هیچ کدامشان را امر ارزشی و یا درست نمیشود دانست، و آن را تنها شاید بتوان یک انتخاب فردی دانست، که ممکن هست زمانی‌ دیگر به سمت دیگر جهت یابد.
خلاصه آن که نسخه‌ای را برتر نمیدانم، و کاملا آن را مرتبط  با انتخاب و شرایط فرد میدانم که خیلی‌ وقتها هم آدمها بعدش احساس میکنند در گذشته اشتباه کرده اند.
در نوشته‌های بعدی به نمونه هایی یا مثالهایی از دلایل مهاجرت میپردازم.
و در انتها پرنده مهاجر سیاوش قمیشی
اگر علاقه مند به نوشته روزنامه شرق مهدی هستید، به من بگویید به شما لینک کنم، که مهدی در فیس‌بوک لطف کرده مطلب را برایم گذاشته.

۶ نظر:

ناشناس گفت...

سلام بهنام جان
همانطور که گفتی ماندن یا رفتن یک امر شخصی است که از نتیجه تحلیل شخص از موقعیت کنونی وآینده و واقعیات پیرامونی آن حادث می شود. این جمله ان قدر کلی است که به هر موضوع دیگری بجز مهاجرت هم احتمالاً قابل تعمیم است.
اینکه یک زمانی کاوه گفته ماندن خوب است به هزار و چند دلیل مطمئناً ربطی به نظر حال حاضر کاوه در شرایط فعلی ندارد. جون واقعاً شرایط عوض شده.
اما اینکه مهدی زارع الان می گوید می ماند بحث دیگر است که ناشی از بی خیالی سیاسی اجتماعی مهدی می تواند باشد.
ارزشها به اندازه قابل قبولی ثابت و جهانشمولند.صداقت و بیزاری از دروغ، عدالت و بیزاری از ظلم و چند تای دیگر.شرایط عوض می شوند و شما وقتی درست عمل کرده اید که اصول ارزشی را رعایت کرده باشید نه مطامع شخصی.
کار بسیار سختی است که همه داراییها ودلبستگیهایت را برای فرار از ظلم بگذاری و بروی با اینکه میدانی در کنار ظالم هم میشود ساکت ماند و بیشتر خورد.و کار اسفناکی است اگر زمانیکه جستجوگران عدالت به تو نیاز دارند و ماندنت به عدل کمک میکند کاملاً خود پرستانه بگذاری بروی. حالت رو ببری.
پس رفتن وماندن در هر زمان یک معنا دارد که باید به آن اندیشید.

بهنام گفت...

خیلی‌ ممنون از نظر ارزشمندت ناشناس آشنا، در مورد مهدی ، و البته بسیاری از دوستان که مانده اند، باز قضاوت رادرست نمیدانم. این همان است که اینجا گفته ام، به راحتی نمیشود و نباید آدمها را قضاوت کرد. در این مورد شاید بد نباشد به کتابی که به فارسی "جز و کلّ" ترجمه شده بود نوشتهٔ هایزنبرگ اشاره کنم (و میدانی که هایزنبرگ مبدع یکی‌ از بزرگترین نظریه‌های فیزیک مدرن است به نام اصل عدم قطعیت که با این بحث هم بیربط نیست)، و او در آن کتاب اشاره می‌کند به دوران هیتلر، و سه روش دانشمندان آلمانی‌ در آن دوره، که مثلا انیشتین از کسانی بود که به اجبار (از خانواده جهود بودن) مهاجر شد. جالب آن است که هایزنبرگ هم هیچ روشی را برتر ندانسته، هر‌ چند حد اقل یک گروه که با سیستم همراه نشدند، ویا خودشان را به نفهمی نزدند، در داخل خیلی‌ کشیدند. با احترام

Ajand Andazehgar گفت...

رفتن و ماندن انسان ها را شاید نتوان به طور مستقل ارزیابی و ارزش گذاری کرد. ولی رفتار و کردار انسان هایی را که می مانند و یا می روند می شود با معیارهای انسانی سنجید. بنابراین مهم است بدانیم آن که مانده است پای روی کدام ارزش انسانی گذاشته است تا جواز ماندن بگیرد، و آن که رفته است کدام ارزش انسانی را نادیده گرفته است تا خودش را برهاند. پیشینه ی آدم ها را خودت بهتر می دانی. کسانی را می شناسیم که در ایران ماندند چون با حکومتی ها ساختند و از همه ی امکانات رژیم برای بالارفتن از مناصب استفاده کردند، بی آنکه توجه کنند عاقبت این نردبان افتادنی ست. کسانی را هم می شناسیم که بیرون زده اند تا دیگر فکر نکنند و شهروندان خوبی برای حکومت های نولیبرال باشند. آن کس که درد را بشناسد نه در ایران پایبند است و نه در خارج از ایران، در تلاطم خواهد بود و میان رفتن و ماندن حکایتی خواهد کرد تا همه مایه ی زندگیش را بر سر آن بگذارد.

بهنام گفت...

کاملا باهت موافقم آژند جان،

پیام گفت...

سلام بهنام عزیز
هر وقت که نوشته ای از شما می خوانم یاد و حال و هوای صحبتهای گذشته زنده می شود
اما این دفعه بگو ببینم چه کار به کار رفته ها و نرفته ها داری بابا جون؟ مثل اینها و انها مثل "خوب کار کردن " و" کار خوب کردن" است.
انهایی که رفته اند از نرفته ها بی خبرند و انهایی که نرفته اند رفته ها را درک نمی کنند. و به نظر من چیزی که باید مهم باشد انست که هر جا که باشیم فرقی ندارد چون "امروز را خوب زیستن گذشته را خوابی شیرین و اینده را سرشار از امید می سازد" امید وارم هرجا که هستید پیروز و سربلند باشید
ارادتمند شما

بهنام شادروان گفت...

پیام جان
شاید همان علت که گفتی‌ اتفاقا دلیل این باشد که که به این مطلب بپردازیم . فکر می‌کنم این عدم درک متقابل در خیلی‌ موارد دچار جامعه ما شده، و این است که خیلی‌ دوستان در ایران از دلیل نرفتنها می‌گویند، و دیگرانی در خارج از دلیل برنگشتنها، و دیگران را با معیار خودشان می‌سنجند، خیلی‌ قابل توجه و بحث است. این که قضاوت دیگران با معیارهای شخصی‌ خیلی‌ باب است. غربیها یک فلسفه یی دارند به نام عدم قضاوت، که فکر می‌کنم اگر در جامعه ما جأ بیفتد، خیلی‌ میتواند تأثیر گذار باشد.
قربان محبّتت