۱۳۹۰ فروردین ۲۷, شنبه

من ایرانیم، ….., عرب هم هستم!

من ایرانیم. فارس هستم، ترک هستم، قشقایی هستم، کرد هستم، بلوچ هستم، سیستانی هستم، لر هستم، بختیاری هستم، گیلکی هستم، مازندرانی هستم، عرب هم هستم، آسوری هستم، ترکمن هستم، ارمنی هستم، بندری هستم،….. من ایرانیم، تهرانی‌، اصفهانی، شیرازی، رشتی، تبریزی، کرمانشاهی، سنندجی، همدانی، کرجی، زاهدانی، یزدی، سمنانی، …..من ایرانیم، مسلمان، شیعه، سنی، مسیحی‌، زرتشتی، یهودی، بهایی، علی الهی، طاووسی، بی‌دین، ضدّ دین، پلورالیست، کمونیست، …. یست ، …. یست ، لیبرال، … من ایرانیم.
در مقابل فعالان حقوق بشر، باز هم صدای عده‌ای آدم‌ها به سمت نفی عرب بودن است. چند روز پیش متوجه شدم، گروهی در فیسبوک تشکیل شده با این عنوان: “ من ایرانی‌ هستم، عرب نیستم”. و عجب آن که عده‌ای از دوستان فیسبوکی هم سر از آن در آورده بودند. جمله‌ای تکراری که مرا به یاد آن انداخت که چند سال پیش در هفته بین المللی دانشجویان دانشگاه اتاوا، بلندگوی دانشجویان ایرانی‌ به دست آدمهای جوان کم تجربه و کم اطلاع افتاده بود که همین جمله را به زبان انگلیسی‌ گفتند، و دانشجوهای عرب جاهای مختلف دنیا که آنجا بودند کلی‌ جان خوردند، چون مقصود از آن برنامه صلح و آشنائی با فرهنگ دیگر کشورها بود. اما آنهایی که به ایشان خیلی‌ بیشتر برخورد چند دانشجوی عرب ایرانی‌ بود که در چهره ایشان ناراحتی‌ دیده می‌‌شد.
ایران اکنون جایی است که بین مرز‌هایی‌ قرار گرفته. اگر می‌خواهید به گذشته ش ببالید و افتخار کنید یا گذشته یا حالش را خوار کنید حرف دیگری است. اما برای ما بد نیست یادآوری شود که آدمهایی که در مرزهای اکنون ایران زندگی‌ میکنند، و آنها که در جای جای جهان خود را ایرانی‌ میدانند، مهمترین دلیل این انتسابشان، یک مرزی سیاسی است که آدمهای داخلش را ایرانی‌ کرده. اینها کلی‌ قوم و ملیت و عقیده و راه زندگی‌ متفاوت دارند. در این میان حدود ۱% جمعیت ایران عرب هستند.
 در تجربه‌ی سدسازی در خوزستان، با عربهای ایران دمخور بوده ام. بسیاری از آنها مردمی پرکار و زحمتکش بودند. آنها در نفتخیزترین استان ایران از حداقلهای زندگی‌ هم برخوردار نبودند. در زمان جنگ رنجها کشیده بودند، و همواره خود را متعلّق به جایی که در آن زاده شده بودند که جزیی از ایران بود، و ایرانی‌ می‌دانستند.  آیا میدانید که تحقیر عربها به معنای تحقیر اقلیتی از جمعیت ایران است؟
حالا مد شده که آدمهایی خیلی‌ به عربها بی‌ حرمتی کنند. عده‌ای که تمام بدبختی ایران را به دلیل اسلام میدانند، و اسلام را زوری به ایران تحمیل شده میدانند، و نادانی ایران را به آن نسبت میدهند و آن را محصول عربها میدانند. یا مثلا عده‌ای میخواهند بگویند از حکومت ایران بیزارند، یا آنهایی که، از اسلام حکومتی دل‌ خوشی‌ ندارند، آنهایی که از منفعت بردن کشورهای عربی‌ از وضعیت نابسامان امروز ایران بی‌ توجه به سبب اصلی‌ (یعنی‌ بی‌ قابلیتی سیاستگزاران فعلی ایران) نالانند، آنهایی که از ولخرجیهای  بیدر و پیکر و غیر قابل باور حکومت ایران به کشورهای لبنان، سوریه، غزه و گروههای شیعه بحرین، یمن، و گروههای مسلمان بسیاری کشورهای آفریقا ناراحتند، و حتی آنهایی که در مسابقات ورزشی دلیلهای مدون این رقابتها را از یاد برده، و تحت تأثیر شرایط روانی‌ و احساساتی عربها را دشمن تلقی‌ میکنند، آنها که تمام وطن پرستیشان در حساسیت نسبت به کلمه خلیج فارس خلاصه میشود، یا آن که سه جزیره را از دست ایران نگیرند، مستقل از آن که ایران خودش جزیره‌ای بشود  جدای از جهان…
همه اینها اما شاید با روش کاملا تکراری حاکمان دیکتاتور که هر چه مشکل داخلی‌ را به دشمنان خارجی‌ نسبت میدهند بیشباهت نیست.

البته این نوع برخورد بعضی‌ هم وطنان با دیگر همسایگان ایران هم به دلایل دیگر مشابه است.  و به تحقیر تنها عرب‌ها قانع نیستند. افغانها هم در ایران محترم و میهمان نبوده اند. یا حتی اگر کسی‌ خود را ایرانی‌ بدند و به سبب بزرگ شدن در جای دیگر هم لهجه داشته باشد،  همین بساط است.

این حالتی نگران کننده است. نازیسم در شرایطی رشد کرد که مردم تحت فشارهای شدید، و تحقیر داخلی‌ و خارجی‌ قرار داشتند. انگشت نما کردن دشمن داخلی‌ (مثل یهودیها در آن زمان)، و کشور‌های اطراف (اروپای پیروز در مقابل آلمان مغلوب)، با علاقه حاکمان به قدرتنمایی نظامی همراه شد و  این امکان را ایجاد کرد که هر دیدگاه مخالف و حتی متفاوت داخلی‌ بیش از پیش سرکوب شود. مشکل این است که این دیدگاهها نیازی به اکثریت بودن در مردم ندارند و با ابزارهای غیر اخلاقی‌ قدرت، سرکوب، جوسازی، و از طریق درصدی اندک از کلّ جامعه، عقایدشان را بر  مردم تحمیل میکنند.
شاید هم دلیل دیدگاهی مثل مکتب ایرانی‌ فهمیدن این شباهت شرایط با ابتدی  نازیسم  و مشابه آن فاشیسم باشد.

اما وقتی‌ حرف ایران میشود، ما ایرانیان، ایران را مردم و نه حاکمان معرفی‌ می‌کنیم. همین را در مورد دیگران به یاد داریم؟ نیز مردمان در جایجای جهان عرب نیز مثل ایران میبینیم، مردمی هستند  خواستار تحول. خواستار بهبود، و عاصی‌ از و مخالف دیکتاتورهای بالای سرشان.
ای آنهایی که مهمترین دستاورد ایران قدیم را لوح حقوق بشری کورش، و حکومتی میدانید که تا مصر، تا ترکیه، تا افغانستان، تا ترکمنستان، … حقوق ملتها و عقایدشان را محترم میداشته، چگونه اکنون بر هموطنان تاریخی خود اینگونه میتازید؟ حتی با نگاه نژاد پرستان هم این برخورد سوال برانگیز است. اسلام و حکومتهای اسلامی بود که عربی‌ را در جهان گسترند، و اگر نه عربهای رنگ به رنگ جهان فعلی نژاد و ریشه متفاوتی دارند.

شاید (کسی‌ که باید ) دوست (باشد) دشمن است؟ (حال) شکایت کجا بریم؟ 
راستی‌ می‌خواهم این شوخی‌ کوچک را با این گونه اندیشه‌های پان ایرانی‌ داشته باشم که لطف کنند درختنامه(شجره نامه)‌شان را نشان دهند که متوجه شویم در پیشینه آنها دی ان‌ای عربی‌ نبوده، که تازگیها بیژن‌ها هم امامزاده شده اند!  
خلاصه کلام آن که اصلی‌ترین بحث حقوق بشر مستقل از زبان، قومیت، عقیده، قیافه، جنسیت، …. است. بیاییم روی این موضوع اولویت بگذریم.


آری من ایرانیم. فارس هستم، ترک هستم، قشقایی هستم، کرد هستم، بلوچ هستم، سیستانی هستم، لر هستم، بختیاری هستم، گیلکی هستم، مازندرانی هستم، عرب هم هستم، آسوری هستم، ترکمن هستم، ارمنی هستم، بندری هستم،….. من ایرانیم، تهرانی‌، اصفهانی، شیرازی، رشتی، تبریزی، کرمانشاهی، سنندجی، همدانی، کرجی، زاهدانی، یزدی، سمنانی، …..من ایرانیم، مسلمان، شیعه، سنی، مسیحی‌، زرتشتی، یهودی، بهایی، علی الهی، طاووسی، بی‌دین، ضدّ دین، پلورالیست، کمونیست، …. یست ، …. یست ، لیبرال، … من ایرانیم.

اما مهمتر از همه اینها من انسان هستم

۵ نظر:

عمو اروند گفت...

برایت در فیس‌بوک بشوخی ‌نوشتم که «من همدانی‌ام اما ایرانی‌ام» چرا می‌دانی همدانی‌ها ملفمه‌ (Amalgam) و مخلوطی است از کرد، ترک، لر و فارس. یعنی زادگاه من و تو، خود متروپلی است. اما بسیاری از ای ضد اسلامیلت و ضد عربیت‌ها که همه بدبختی‌ها را از اسلام می‌دانند به زیارت هم می‌روند و اسامی فرزندانشان نیز اسامی ائمه‌ی شیعه است. ایرانی بودن مد روز شده‌است، شوربختانه.

مهدی گفت...

به درستی به این نکته اشاره کردید که تفکرات جامعه ی امروز ایران دم به دم رادیکالتر می شود و نتیجه آن افزایش کنتراست و شکل گیری مرزهای جدید در میان مرزهای قدیم است. مرزبندی هایی که بسیاری، تلاش بر شفاف کردن روز افزون آن دارند و با مرده باد و زنده باد این مرزها را محکم تر می کنند. این یعنی فاجعه. جامعه ای همبند که بستری برای ظهور و حضور اندیشه های گوناگون هست تبدیل به محیطی زمخت و پر تنش با توان تحمل اندک می شود با مردمانی برچسب خورده. یادآور نظامیان با مدالهای رنگارنگشان و صد البته ساختار نقدناپذیرشان. که صد البته ساختار قدرت فعلی، بر این تنور بسیار می دمد.
از وجهی دیگر، با قبول تاکید بر ایرانی بودن، شناخت و ثبت فرهنگهای رنگارنگ دیار ما و تدقیق تفاوتها و ویژگیهای آنها، بسیار مهم است که صد البته در شرایط فعلی نه تنها اهتمامی بر آن نیست که بالاعکس، تلاشهای بسیاری برای همسان سازی و تولید و ترویج الگوی فرهنگی یکسان می شود. چیزی که مورد نیاز هر حکومت خودکامه ای است. چه نازیهای فاشیست و چه کمونیستهای استالینی و ...
با شتاب فعلی شاید تا چند نسل بعدتر، نشانه های فرهنگی اقوام، چون نامهای خاص محلی، پوشش و حتی گویش ایشان چنان تحت تاثیر الگوی همسان مملکتی قرار گیرد که چیزی از آنها باقی نماند. سرمایه ای که سالیان بسیار در دورانهای هجمه ی اعراب و مغول و ... بسیاری برای حفظ آن کوشیده اند و به بهایی گزاف به دست آمده است.
طولانی شد. ببخشید!

Ajand Andazehgar گفت...

گاه نیز این پافشاری بر ایرانی بودن واکنشی ست به جامعه ی میزبان این سوی آب، تو بگو آمریکا که رهبر فاشیزم نوین است، که حاضر نیست تفاوت های فرهنگی و زبانی مردمان دیگر را بشناسد (گرامی داشتن اش پیشکش). پس "من عرب نیستم" پاسخی می شود به نژادپرست های آمریکایی (چه مردم کوچه و خیابان و چه سناتورها و چه وزیر خارجه) که اصرار دارند ایران و عراق یکی هستند، یا لیبی در خاورمیانه است، نه آفریقا، و جز آن. این را اضافه کن به برخوردهای زشت کشورهای حاشیه خلیج فارس با ایران و فارس و همه ی آن قضایا. مشکلات تاریخی هم که سر جای خود هستند، چه با کشورهای همسایه مانند کویت، و چه حتی با ایرانیان عرب زبان خوزستان در آستانه ی حمله عراق. سر آخر می پذیرم که پاسخ ما به این همه نابسامانی و تجاوز و توهین باید خردمندانه باشد. اما صلح بدون عدالت پایدار نخواهد بود. دولت ایران باید نهایت تلاش خود را برای بهبود شرایط زندگی ایرانیان عرب تبار، چه در ایران و چه در عراق و بحرین و جز آن، به کار گیرد. و ایرانیان عرب تبار باید نهایت تلاش خود را برای مقابله با تهدیدهای کشورهای عرب به کار گیرند. آن وقت شاید پس از دهه ها و یا سده ها این زخم ها ترمیم شوند.

بهنام شادروان گفت...

ببخشین که دیر برگشتم اینجا. دلیلش را بعدا میگم.
عمو اروند جان، من البته افتخار میکنم همدانی به حساب بیام، فقط تصحیح کنم که نه متولد و نه بزرگ شده همدان هستم، اما چون والدینم همدانی اند منم اگه همدانیها شهروندی همدانم رو تایید کنند که مخلص همشون هم هستم!
مهدی جان ، بسیار دیدگاه جالبی است که اضافه کردی.
آژند جان، کاشکی دنیای بایدهای تو روزی شکل بگیره.

بهنام شادروان گفت...

یه اتفاقی که با این نوشته پیش آمد مثل این آخرها گذاشتمش تو facebook . کلی بحث و نظر اومد، یکی این طرف دنیا مینوشت، دو دقیقه بعدش اون یکی اونور دنیا جواب میداد. کاش ایران اینترنت درست حسابی داشت اون وقت چه قدر نظرات جالبتری میشد گرفت. به هر حال به زودی همه این بحث را میگذارم در وبلاگ و نظراتی رو که برام اومده و بیاین رو اضافه اش میکنم.